چکیده:
در مقاله حاضر، به نقش عوامل اقتصادی و اجتماعی موثر بر طلاق در ایران پرداخته شده است. از ویژگیهای این مطالعه بررسی موضوعاتی چون آثار آموزش، اشتغال زنان و نقش ادوار تجاری در رفتار طلاق است که در ادبیات نظری و تجربی با ابهام روبروست. روش تحقیق، استفاده از الگوی دادههای ترکیبی (پنل) بر اساس دادههای استانی کشور طی دوره 1394-1386 است. نتایج برآورد الگو، رابطه مثبت بین بیکاری و تورم را با نرخ طلاق مورد تأیید قرار میدهد. همچنین، بررسی رفتار طلاق در چرخههای تجاری کشور نشان میدهد که در ایران طلاق، دارای رفتار مخالف چرخهای است. از سوی دیگر بر اساس نحلیل عوامل اجتماعی طلاق، افزایش اشتغال زنان با تحصیلات عالی، نرخ طلاق را کاهش میدهد. به عبارت دیگر اشتغال زنان تحصیلکرده در ایران، با کاهش مشقت اقتصادی باعث ثبات بیشتر خانواده شده است.
1- مقدمه
بیتردید خانواده بنیادیترین و جهان شمولترین نهاد اجتماعی جامعه است که آمادگی لازم در افراد را برای حضور و مشارکت در اجتماعات بزرگتر ایجاد میکند. خانواده نهادی است که ظرفیت فراوانی در ایجاد آرامش، رشد و تعالی فردی و اجتماعی، التیام ناگوارهایهای جسمی و روحی اعضای خود و ارتقاء سطح فرهنگ عمومی جامعه دارد. تحولات اجتماعي دهههای اخیر در سطح بینالمللی، نهاد خانواده را با چالشهای جديدی مواجه كرده است، به طوری که با توجه به تغییرات ایجاد شده، این نهاد مهم به شكلي فزاينده به علل متعدد و پيچيدهاي در معرض تهديد و فروپاشی قرار گرفته است. این در حالی است که پیامدهای ناخوشایند جدایی و طلاق، تمام اعضای خانواده را در برمیگیرد.
در ایران نیز در دهه اخیر، همراستا با گسترش پدیده طلاق در سطح جهانی، آمار طلاق به شکل نگرانکنندهای درحالگسترشاست. براساس آمار رسمی سازمان ثبت احوال کشور نرخ طلاق در دهه 1360 تقریباً روندی باثباتی را تجربه کرده است. اما در دهه 1370 و 1380 این روند صعودی بوده به طوری که نرخ طلاق در کشور از 0.92 مورد به ازای هزار نفر جمعیت در سال 1380 به بیش از 2.26 مورد در سال 1395 رسیده است. به عبارت دیگر در طول پانزده سال گذشته نرخ طلاق در کشور حدود 2.5 برابر شده است که حکایت از رشد نگرانکننده طلاق در دهههای اخیر است. پژوهش حاضر تلاش دارد با بررسی اثرگذاری متغیرهای اقتصادی و اجتماعی بر گسترش طلاق به سئوالات زیر پاسخ دهد:
الف) مهمترین متغیرهای اقتصادی اثرگذار بر طلاق در ایران کدامند؟
ب) نحوه اثرگذاری ادوار تجاری بر رفتار طلاق چگونه است؟
ج) رابطه آموزش و اشتغال زنان با نرخ طلاق در کشور چیست؟
در ادامه، بخش دوم به مرور ادبیات نظری و پیشینه پژوهش می پردازد. در بخش سوم الگوهای پژوهش تصریح شده و روش برآورد و داده های مورد استفاده بررسی می شود. نتایج برآورد الگوهای پژوهش در بخش چهارم گزارش شده و در بخش پایانی نیز جمع بندی و نتیجهگیری ارائه می شود.
2- ادبیات نظری و پیشینه پژوهش
2-1- نظریه مبادله
نظریه مبادله اجتماعی یکی از مهمترین نظریههای جامعهشناسی در توضیح عوامل طلاق در جامعه است. در این نظریه برای توضیح چگونگی ارزیابی زوجین، از هزینهها و پاداشهای ادامه زندگی مشترک یا طلاق استفاده شده است به طوری که پیامدهای آگاهانه و غیرآگاهانه محاسبه هزینه و منافع زندگی مشترک، تعیینکننده تصمیم افراد برای طلاق است. اگر جاذبههای درون زندگی مشترک نسبت به جذابیتهای خارج آن برای یک فرد قویتر باشد، احتمالاً تمایل به حفظ زندگی مشترک خواهد داشت. علاوه بر این حتی با وجود گزینههای جایگزین جذاب، اگر موانع طلاق نیز زیاد باشد احتمالاً طلاق رخ نخواهد داد (دونوان و جکسون،1990). جذابیت ازدواج میتواند به عنوان کیفیت پاداشها و مجازاتها تصور شود. پاداشها شامل همراهی، مهربانی، خدمات خانگی، تفاهم با همسر، ارتباطات و تسهیم داراییها است (اسپنیر و تامپسون، 1983). در تضاد با پاداشها، مجازاتهای ازدواج شامل نارضایتی، عدم تفاهمها و تعارضات است.
2-2- نظریه منفعت انتظاري
بکر (1973) اولین کسی است که ازدواج و طلاق را ازدیدگاه اقتصادی مورد بررسی قرار داده و برای بیان نظریه خود در ارتباط با ازدواج بر دو فرض اصلی تکیه دارد: 1. هر شخصی تلاش میکند تا همسری را پیدا کند که رفاهش را حداکثر کند. 2. بازار ازدواج در تعادل است؛. یعنی هیچ شخصی نمیتواند با تغییر همسر خود همسر بهتری بیاید. وی فرض میکند که خانوارها از زمان غیربازاري و کالاهای بازاری برای تولید کالاهای غیربازاری استفاده میکنند. هر فرد مطلوبیت خود را نسبت به کالاهایی که انتظار دارد در طول عمر خود مصرف کند، حداکثر میکند. این معیار در حالت ریسک - خنثایی به حداکثرسازي کل ثروت انتظاري (ارزش حال جریان کالاهاي مصرفی) ساده میشود. ثروت کل تنها شامل ثروت پولی نیست، بلکه بهرهوری و زمان غیربازاری را نیز در برمیگیرد (بکر و همکاران،1977). بنابراین هر شخص، عایدیهای ناشی از ازدواج را در مقایسه با ازدواج نکردن و مجرد ماندن مقایسه میکند، بر این اساس برای افراد این عایدیها به طور مستقیم به درآمد، اختلاف نسبی در نرخ دستمزد، سطح متغیرهای غیربازاری مثل آموزش و زیبایی بستگی دارد. وی فرض میکند که افراد زمانی ازدواج میکنند که مطلوبیت مورد انتظارشان از ازدواج، از مطلوبیت انتظاری مجرد ماندن بیشتر باشد.
2-2-1- طلاق و مطلوبیت انتظاری ازدواج
بکر (1981) شرط وقوع طلاق و انحلال خانواده را براساس ثروث كالايي مورد انتظار اینگونه بیان میکند که زوجین زمانیکه انتظار شرایط بهتری را از طلاق داشته باشند راضی به طلاق میشوند. در واقع، جبران همسر برای ایجاد رضایت، تصویری از "قضیه کوز" است که تخصیص حقوق مالکیت یا مسئولیت قانونی بر تخصیص منابع، زمانی که طرفین میتوانند با کمترین هزینه با یکدیگر معامله کنند، تاثیر نمیگذارد. بسط طبیعی این قضیه آن است که افراد با یکدیگر ازدواج میکنند اگر و تنها اگر هر دو انتظار بهتر شدن شرایط در مقایسه با تجرد داشته باشند. همچنین در باور بكر مجموع مطلوبيت زوجين است كه شرط تحقق طلاق را تعيين ميكند.
2-2-2- جدایی و سرمایهگذاری در سرمایههای مختص ازدواج
همانطور که پیشتر بیان شد از دیدگاه بکر، افراد متأهل در بسیاری از داراییها از جمله خانه، کودکان، مهارتهای بازاری و غیربازاری و اطلاعات سرمایهگذاری میکنند. برخی از این سرمایهگذاریها، از قبیل لوازم خانگی، اتومبیل و ... چنانچه زوج از هم جدا شوند نیز تقریباً به همان اندازه ارزشمند خواهد بود. بکر (1974) این نوع سرمایهها را سرمایه عمومی مینامد. همچنین نوع دیگری از سرمایهگذاری در زندگی مشترک وجود دارد که ارزش آن با طلاق کاهش مییابد. فرزندان یک نمونه مهم از این نوع سرمایهها هستند، زیرا یکی از والدین معمولاً پس از جدایی، با فرزندان بیشتر ارتباط دارد. همچنین تخصص در مهارتهای بازاری و غیربازاری در زندگی زناشویی بیشتر استفاده میشود. سرمایهگذاریهایی که بهطور قابل ملاحظهای در زندگی مجردی کم ارزشتر هستند، سرمایههای مختص ازدواج نامیده میشود. انباشت سرمایه عمومی بر منافع مورد انتظار ادامه زندگی زناشویی در مقایسه با جدایی، اثرگذار نیست. در حالی که انباشت سرمایههای مختص ازدواج، منفعت مورد انتظار زندگی زناشویی را افزایش میدهد، زیرا این نوع از سرمایه بعد از طلاق ارزش خود را از دست میدهد (بکر و همکاران، 1977).
2-2-3- تأثیر عوامل اقتصادي بر مطلوبیت انتظاري طلاق
تأثیر عوامل اقتصادي بر طلاق را میتوان به دو صورت بیان کرد: عوامل اقتصادی از یک سو میتواند ارزش فعلی تنزیل یافته ازدواج را نسبت به طلاق براي زوجین به یک میزان کاهش (افزایش) دهد. براي مثال اگر رکود یا رونق اقتصادي به افزایش درگیریها و فشار روانی زناشویی منجر شود، ارزش نسبی ازدواج براي تمامی زوجین کاهش خواهد یافت و این کاهش براي برخی زوجین به اندازهاي است که میتواند منجر به طلاق شود. از طرفی دیگر رونق اقتصادي ممکن است به طور موقت فرصتهاي بازار کار را براي زنان افزایش دهد و این موضوع باعث افزایش ارزش طلاق برای زنان شده و میزان طلاق افزایش یابد. تا زمانی که عدم تجانس در ارزش اولیه ازدواج بین افراد وجود دارد، حتی اگر تکانه اقتصادي، کیفیت زندگی را براي همه به یک میزان تغییر دهد، باز هم زوجهایی خواهند بود که با این تکانه، ارزش ازدواجشان به قدري کم خواهد شد که تصمیم به طلاق خواهند گرفت.
راه دیگري که نوسانات اقتصادي ممکن است ارزش زندگیهاي زناشویی را تغییر دهد این است که عوامل اقتصادي، میانگین ارزش ازدواج را تغییر ندهد بلکه بر پراکندگی کیفیت زندگی زوجین در جامعه تأثیر بگذارد. براي مثال اگر رونق اقتصادي به افزایش نابرابری دستمزدها در میان مردان منجر شود، درصورتی که یک مرد حقوق بالایی را دریافت کند، موجب میشود که ارزش ادامه زندگی زناشویی (بهویژه برای همسر) افزایش یابد. اما براي مردانی که دستمزدشان در سطوح پایینی قرار دارد، رونق موجب کاهش ارزش ازدواج میشود (بهویژه براي زنانی که در بازار کار مشارکت نمیکنند) (هلرشتاین و موریل، 2011).
2-3- دیدگاه استرس روانی-اجتماعی
استرس روانی- اجتماعی به مفهوم استرس ایجاد شده در نتیجه تعامل فرد با دیگران است. بسیاری از مطالعات اذعان دارند که مشقت اقتصادی، استرس ایجاد میکند. لازاروس و ولکمن (1984) مشقت اقتصادی را شرایطی تعریف میکنند که تقاضای محیطی بیش از منابع و ظرفیت افراد برای پاسخگویی به آنهاست. این استرس به نوبه خود اثر تضعیفکننده روی کیفیت روابط زناشویی دارد. این دیدگاه بیان میکند که افزایش درآمد جاری زوجین به دلیل کاهش مشقت مالی، منجر به پایداری ازدواج میشود. برای نمونه اشتغال زوجین باعث کاهش اختلافات و افزایش اوقات فراغت میشود. بنابراین با توجه به این دیدگاه درآمد همسر میتواند خطر طلاق را کاهش دهد، این موضوع مخصوصاً در شرایطی که درآمد شوهر کمتر از حد لازم برای برآورده کردن نیازهای خانواده باشد، بیشتر مورد تأکید است (آماتو و بتی، 2011).
2-4- دیدگاه هزینه طلاق
دیدگاه هزینه طلاق بر این حقیقت تأکید دارد که طلاق از جنبه استاندار زندگی و انباشت ثروت، پرهزینه است. این هزینهها شامل هزینه دادرسی، دستمزد وکیل، انتقال به اقامتگاه جدید برای حداقل یکی از زوجین و اغلب هر دو آنها، خرید اسباب و اثاثیه جدید، تقسیم دارایی مشترک و بهصورت کلی عدم صرفههای ناشی از مقیاس تقسیم یک خانوار به دو خانوار است. در شرایط نامناسب اقتصادی، پرداخت هزینههای طلاق برای زوجین ناراضی از زندگی مشترک به دلایلی همچون 1. بیکاری یکی از زوجین 2. عدم وجود موقعیت مناسب برای ورود به بازار کار بهصورت تمام وقت 3. نگرانی زوجین شاغل در مورد آینده شغلی خود؛ سخت خواهد بود و در نتیجه تقاضای طلاق کاهش مییابد (آماتو و بتی، 2011). پژوهشهای دیگری نشان دادهاند که استاندارد زندگی زنان در پی طلاق کاهش مییابد (پترسن، 1996؛ اسموک و همکاران، 1999). همچنین شواهدی از کاهش استاندارد زندگی مردان در نتیجه طلاق وجود دارد. از جمله مک مانوس و دی پریت (2001) اذعان دارند که وابستگی متقابل اقتصادی میان زن و مرد در دهههای اخیر به سبب مشارکت زنان در بازار کار، افزایش دستمزد واقعی زنان، کاهش درآمد مردان (مخصوصاً مردان بدون مدارک دانشگاهی)، تسهیم بیشتر نیروی کار خانوار و تربیت فرزندان درون خانواده افزایش یافته است. با توجه به این شواهد آنها به این نتیجه دست مییابند که توانایی مالی مردان نسبت به گذشته در اثر طلاق با کاهش بیشتری همراه است. بر اساس نتایج این مطالعات، مردان و زنان دلایل خوبی برای اجتناب از طلاق در طول دورههای سخت اقتصادی دارند و حتی ممکن است، بیکاری و هزینههای طلاق موجب بهبود رابطه زوجین شود. ویلکاکس (2009) عقیده دارد که بیشتر زوجها به بحرانهای اقتصادی واکنش آنی نشان نمیدهند، بلکه با بررسی روند طلاق، بهنظر میرسد بسیاری از زوجها به این درک رسیدهاند که در زمان ناهمواریهای اقتصادی، زندگی مشترک موجب حمایت اقتصادی و اجتماعی بیشتر از آنها میشود.
2-5- دیدگاه استقلال اقتصادی
در این دیدگاه، نرخ طلاق زمانی که زوجین وابستگی کمتری از لحاظ مالی به یکدیگر دارند، در صورت عدم رضایت از زندگی مشترک، افزایش مییابد. بر اساس این دیدگاه، زنان زمانی که تجربیات کاری کمتری داشته باشند به شوهران خود وابستگی بیشتری دارند و تمایل آنها برای طلاق کمتر است. همچنین استقلال اقتصادی به جنبههای دیگر از پتانسیل درآمدزایی زنان از جمله تحصیلات، شغل و عواملی همچون سیاستهای حمایت از کودکان و حمایت دولت از خانوارهای کم درآمد بستگی دارد.
بر اساس ادبیات و پیشینه پژوهش، عوامل اقتصادی و اجتماعی مؤثر بر طلاق به شرح زیر جمعبندی میشود:
بكر نشان میدهد كه عايدي ازدواج رابطه مثبتي با درآمد دارد. يعني هر چه درآمد يك مرد بالاتر باشد، نفع بيشتري در ازدواج نصيب او ميشود شواهد تجربی نیز نشاندهنده افزایش احتمال طلاق در خانوارهای با درآمد پائین براساس دیدگاه منفعت انتظاری طلاق و مشقت اقتصادی است. با این حال این نتیجه دارای ابهام است زیرا مطابق با برخی از شواهد تجربی، افزایش درآمد مردان تا یک آستانهای منجر به تمايل كمتر به طلاق شده و بیش از آن طلاق را میافزاید.
اکثر مطالعات تجربی برای دهههای قبل از 1990 در آمریکا بر رابطه مثبت میان بیکاری و افزایش احتمال طلاق تاکید دارند. لیکن مطالعات دهههای اخیر به طور عمده نشاندهنده رابطه منفی بین بیکاری و طلاق است.
مطالعات تجربی به طور عمده بر وجود اثر مثبت تورم بر طلاق تأکید دارند.
بکر نقش تحصیلات را دوگانه میداند. از یک سو سطح بالای مهارتهای بازاری و غیربازاری همسران، منافع بیشتری را به همراه دارد. از سوی دیگر، منافع کمتری به دلیل کاهش تخصصیسازی فعالیت میان زوجین ایجاد میکند. زیرا زنان با تحصیلات بالاتر، مشارکت بیشتری در بازار کار خواهند داشت. در نهایت پیشبینی شفافی بر اساس نظریه در ارتباط با اثر تحصیلات بر منافع ازدواج وجود ندارد. با این حال مطالعات تجربی اخیر، براساس رویکردهای استقلال اقتصادی و منافع انتظاری از ازدواج، بر رابطه مثبت میان تحصیلات زنان و طلاق تأکید دارند.
اکثر مطالعات براساس دیدگاههای منافع انتظاری از ازدواج، استقلال اقتصادی و نهاد جنسیتی، بر رابطه مثبت میان اشتغال زنان و طلاق تاکید دارند. اگر چه برخی از مطالعات نیز عدم ارتباط طلاق با اشتغال زنان را نشان دادهاند.
اگر چه برخی از مطالعات تجربی اخیر بر وجود نااطمینانی اقتصادی بهعنوان منبع اختلال در زندگی زناشویی تأکید دارند، در مورد چگونگی اثرگذاری رکود اقتصادی بر رفتار خانواده همچنان عدم توافق وجود دارد. نتایج مطالعات تجربی قبل از دهه 1990 در آمریکا با رفتار مخالف سیکلی طلاق مطابقت دارد. در حالی که در مطالعات اخیر، رفتار موافق سیکلی طلاق مورد تأکید است. این موضوع میتواند حاکی از تحولات فرهنگی در ارتباط با جایگاه و کارکرد خانواده در جامعه غربی باشد.
3- نتایج پژوهش
برای بررسی رابطه میان نرخ طلاق به عنوان متغیر وابسته، و متغیرهای اقتصادی-اجتماعی به عنوان متغیرهای مستقل، از الگوی اقتصادسنجی دادههای ترکیبی (پنل) استانهای کشور در محیط نرمافزار Stata استفاده شده است. شاخص های مختلفی برای نرخ طلاق وجود دارد. شاخص مورد استفاده در این پژوهش مانند اکثر مطالعات با توجه به دسترس بودن داده، تعداد طلاق در 1000 نفر جمعیت بالای 10 سال است. شاخص دیگر، تعداد طلاق به تعداد ازدواج است که شاخص مناسبی برای بررسی رفتار طلاق نیست زیرا این شاخص تحت تاثیر رفتار ازدواج هم تغییر میکند. همچنین شاخص دیگری به صورت تعداد طلاق به جمعیت دارای همسر تعریف میشود که اگرچه میتواند شاخص مناسبی باشد ولی متاسفانه آمار استانی تعداد جمعیت دارای همسر وجود ندارد.
بر اساس سئوالات تحقیق، عوامل تعیینکننده اقتصادی و اجتماعی مورد بررسی بر رفتار طلاق در ایران شامل تولید سرانه، تورم، بیکاری، تحصیل و اشتغال زنان، بهعنوان مهمترین متغیرهای اقتصادی و اجتماعی، بر اساس دادههای 30 استان کشور طی دوره 1394-1386 مورد استفاده قرار گرفته است. انتخاب متغیرهای مذکور مبتنی بر نظریههای توضیحدهنده طلاق است. همچنانکه گذشت، سه رویکرد مهم مشقت اقتصادی و به تبع آن ایجاد تنشهای روانی و اجتماعی، همچنین هزینه طلاق و بحث استقلال اقتصادی زوجین، به ویژه زنان، از عوامل مؤثر بر مطلوبیت انتظاری طلاق بشمار میآید. با توجه به این که رفتار طلاق در چرخههای تجاری رونق و رکود میتواند متفاوت باشد بنابراین برای تبیین دقیقتر این موضوع، اثر تولید سرانه در دو دوره سالهای رونق و رکود مورد مطالعه قرار میگیرد.
از مهمترین دادههایی که در این پژوهش مورد بررسی و استفاده قرار گرفت، شناسایی چرخههای تجاری اقتصاد ایران است. بررسی روند تاریخی تولید ناخالص داخلی به عنوان معیاری برای سطح فعالیت اقتصادی نمایانگر آن است که این متغیر در طول سالها حول یک روند بلندمدت نوسان داشته است. این نوسانات در ادبیات اقتصادی به چرخه های تجاری معروف هستند. وجود چرخه های تجاری حاکی از آن است که اقتصاد در معرض رونق و رکودهایی است که آن را از روند بلندمدت دور میسازد. مطابق تعریف برنز و میچل (1946)، چرخه های تجاری نوعی از نوسانات هستند که در سطح کلان فعالیت اقتصادی کشورها رخ میدهند. آنها رکود را به عنوان دورهای تعریف میکنندکه در آن بسیاری از نماگرهای اقتصادی، به طور مستمر و حداقل برای حدود شش ماه کاهش مییابند. چرخههای تجاری نه بر اساس تغییرات یک متغیر همجون تولید ناخالص داخلی، بلکه بر اساس طیفی از متغیرهای اقتصادی تعریف میشود (رومر، 2008). یکی از تعاریف چرخههای تجاری بر اساس کاهش یا افزایش مطلق سطح فعالیتهای اقتصادی است. این رویکرد به تعریف چرخههای کلاسیک منجر میشود. روش جایگزین دیگری وجود دارد که انحراف سری زمانی از روند بلندمدت آن را به عنوان چرخه در نظر میگیرد. این روش به چرخههای رشد معروف است. روش سوم تعریف جرخههای تجاری استفاده از سری زمانی نرخ رشد فعالیت اقتصادی است که به نام چرخههای نرخ رشد شناخته میشود (گیومای، 2008). نامگذاری مراحل مختلف جرخههای تجاری نیز متفاوت است. در یک تعریف حرکت اقتصاد از یک نقطه اوج به نقطه حضیض، مرحله رکود، و حرکت از یک نقطه حضیض به یک نقطه اوج، مرحله رونق خوانده می شود (هال و همکاران، 2003). تعریف دیگری از رونق و رکود بر اساس فاصله سطح آن از روند بلندمدت است به طوری که زمانی که نماگر بالاتر از روند بلندمدت باشد آن را رونق و هنگامی که پایین تر از از روند باشد، رکود نامیده می شود. این روش با پایه نظری نیوکینزی منطبق است که برخلاف نظریه ادوار تجاری حقیقی ادعا میکند که امکان تفکیک روند از نوسانات وجود دارد. بنابراین زمانی که تولید بالفعل از تولید بالقوه بالاتر (پایین تر) باشد، اقتصاد در رونق (رکود) است (عینیان و برکچیان، 1393).
در این پژوهش، با توجه به همحرکتی تولید ناخالص داخلی استانها، سال های رونق و رکود با استفاده از دادههای کلان شناسایی و برای استانها بکار گرفته میشود. برای شناسایی چرخههای تجاری اقتصاد کلان ایران در دوره زمانی مورد مطالعه، روش چرخههای رشد مورد استفاده قرار میگیرد. بنابراین ابتدا با روش هدریک-پرسکات و بر اساس داده های 6 ماهه دوره 94-1380، روند لگاریتم تولید ناخالص داخلی (بدون نفت) برآورد و سپس انحراف لگاریتم تولید ناخالص داخلی از روند بدست آمد. همچنین رکود دوره زمانی بین اوج تا حضیض، و رونق فاصله بین حضیض تا اوج تعریف شده است در نتیجه رکود شامل مراحل نزول (یا کاهش) و کسادی، و رونق شامل مراحل بهبود و انبساط است. مطابق این تعریف، در دوره زمانی مورد نظر الگوی پژوهش، سالهای 91، 92 ، 94 دوران رکود و سالهای 86 تا 90 و سال 93 دوران رونق طبقه بندی میشود.
در این پژوهش تلاش گردید تا با مروری بر مبانی نظری و تجربی، سه سئوال مهم در مورد رفتار طلاق در ایران پاسخ داده شود. سئوال اول، شناسایی مهمترین عوامل اقتصادی و اجتماعی اثرگذار بر گسترش طلاق در ایران، سئوال دوم، نحوه اثرگذاری ادوار تجاری ایران بر رفتار طلاق و سئوال سوم، رابطه آموزش و اشتغال زنان با نرخ طلاق در کشور است. برای بررسی سئوالات پژوهش، الگوی اقتصادسنجی دادههای ترکیبی (پنل) در برآورد رابطه میان نرخ طلاق به عنوان متغیر وابسته، و متغیرهای اقتصادی-اجتماعی به عنوان متغیرهای مستقل در محیط نرمافزار Stata، بر اساس دادههای 30 استان کشور طی دوره 1394-1386 مورد استفاده قرار گرفت.
مطابق نتایج برآورد الگو، نرخ طلاق با بیکاری رابطه مثبت دارد. بنابراین رویکرد مشقت اقتصادی در توضیح رفتار طلاق در ایران مورد تأیید است. به عبارت دیگر اشتغال در پایداری و استمرار زندگی مشترک خانوادههای ایرانی تأثیر مثبت دارد. در این راستا، بهبود فضای کسب و کار و رشد اقتصادی معطوف به ایجاد اشتغال درآمدزا در کشور، آثار مثبت و قابل توجهی در حفظ زندگی مشترک و جلوگیری از زیانهای بزرگ اجتماعی طلاق در کشور دارد.
از سوی دیگر نتایج این مطالعه بر آثار نامناسب تورم بر تداوم زندگی مشترک در خانواده های ایرانی حکایت دارد . بنابراین تلاش بانک مرکزی و دولت در کنترل و کاهش تورم در جامعه میتواند به حفظ زندگی مشترک و بقای خانواده ها در کشور کمک کند.
نتایج پژوهش در مورد رفتار طلاق در چرخههای تجاری کشور نشان داد که در ایران رفتار طلاق، دارای رفتار مخالف چرخهای است بهطوری که در دورههای رونق اقتصادی، با توجه به افزایش سطح درآمد و رفاه خانوادهها، تمایل زوجین به ادامه زندگی مشترک افزایش مییابد در حالی که در دورههای رکود، با ایجاد فشارهای اقتصادی در خانواده، احتمال رخداد طلاق افزایش مییابد. بهعبارت دیگر، رونق اقتصادی از عوامل استحکام خانواده بشمار آمده و منجر به کاهش طلاق میشود. در حالی که رکود اقتصادی طلاق را میافزاید. این یافته در مورد ایران با رفتار موافق چرخهای طلاق در سبک زندگی غربی، که در دو دهه اخیر قابل مشاهده است، مغایرت دارد. بنابراین به منظور حفظ و ارتقای نقش خانواده در فرایند توسعه ایران، باید به همراه افزایش درآمد سرانه، توسعه فرهنگی نیز در راستای تحکیم بنیان خانواده در اولویت قرار گیرد در غیر این صورت انتظار میرود که توسعه یافتگی اقتصادی کشور، همراه با تغییر سبک زندگی، رفتار طلاق را همچون کشورهای غربی، موافق با چرخههای اقتصادی سازد. نکته مهم دیگر آن که نتایج آزمون والد نشان میدهد که اثر چرخههای تجاری بر رفتار طلاق در اقتصاد ایران نامتقارن است. به عبارت دیگر اثر رکود اقتصادی بر افزایش طلاق بیش از اثر رونق بر کاهش طلاق است.
در مورد رابطه اشتغال و آموزش زنان بر رفتار طلاق در ایران، نتایج پژوهش حاضر اگرچه رابطه مثبت میان طلاق و تحصیلات زنان را نشان میدهد با این حال رابطه منفی اشتغال زنان با تحصیلات عالی، با نرخ طلاق تأیید میشود. به عبارت دیگر اشتغال زنان در ایران، بر خلاف رویکرد استقلال اقتصادی زنان در رفتار طلاق، با افزایش منابع درآمدی خانواده، باعث کاهش مشقت اقتصادی و در نتیجه ثبات بیشتر خانواده شده است. بنابراین چنانچه رشد تحصیلات و گسترش آموزش عالی زنان همراه با ایجاد فرصتهای شغلی باشد، امکان افرایش درآمد خانواده منجر به ارزش انتظاری بالاتر زندگی زناشویی شده و به استحکام خانواده کمک میکند.
منبع: درگاهی، ح.، قاسمی، م. و بیرانوند، ا. "عوامل اقتصادی و اجتماعی مؤثر بر طلاق در ایران با تأکید بر ادوار تجاری، آموزش و اشتغال زنان". فصلنامه اقتصاد و الگوسازی دانشگاه شهید بهشتی، زمستان 1397.